tanhaii
قصه اینجوری شروع شد.... که توی بی قراری من،تو رسیدی،منو دیدی،مثل خورشید تو تابیدی به تن مرده عشقم،تو دمیدی،منو دیدی قصه اینجوری شروع شد.... اون سوار خسته راهی که کشیدی،تا در کوچه احساس و پریدی ، منو دیدی،منو دیدی. قصه اینجوری شروع شد.... قصه عشق منو تو،قصه ی پاییز و برگه،قصه ی کوج و تگرگه،قصه ی جنگل و رازه،قصه ی درد و نیازه،قصه ی درد و نیازه قصه اینجوری شروع شد...... حالا من موندمو احساس،که یک دنیاست ،آخر عشق من و تو یک معماست،غصه ما رو نخور،صبح غزل خون دیگه پیداست،دیگه پیداست.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |